سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

دشنام یا دعای تو در حق من یکی است ای آفتاب هر چه کنی ذره پروری است ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت سزای سبکسری است
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 176385



سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
دوشنبه 90 خرداد 30 :: 5:1 عصر ::  نویسنده : الهه       

شده تا حالا تصمیم بگیری یه چیزی بنویسی ولی بعد هرکاری که میکنی نتونی حتی یه جمله کوتاه در موردش حرف بزنی؟؟؟؟

این دقیقا همون منم..............

نمیدونم از تابستونه....از گرمی هواست.......از دلتنگیه.........از بی کاریه..........یا از رفیق نابابــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ........

شده تا حالا منتظر یه چیزی باشی  که فکر کنی اگه بهش برسی خیلی خوبه بعد که بهش رسیدی ببینی نخیر اون جوریا هم که فکر میکردی نیست.....یعنی اصلا اونجایی که  از دور میدیدی سراب بوده نه آبادی.........

این دقیقا وضعیته منه................

یه مدت خیلی زیادی بود که منتظر بودم تا امتحانام تموم شه،اما حالا که تموم شدن.........................!

از یه طرف بیکاری و می تونی هر کاری که دلت خواست بکنی

از یه طرف هم دلت نمی خواد هیچ کاری بکنی،تازه از اون طرفه دیگه هم(حالا چندتا طرف داره خدا عالمه!)عذاب وجدان کنکور رو داری میدونی که باید از تابستون شروع کنی تا موفق بشی ولی حوصله درس رو هم نداری...................وقتی تلویزیون و برنامه های تبلیغاتی رو نگاه میکنی می بینی همه دارن در مورده کنکور91حرف میزنن......اصلا انگار نه انگار که هنوز کنکور90 های بیچاره کنکورشون رو ندادن بهشون به چشم یه بیمار لاعلاج نگاه میکنن که دیگه اگه تا حالا کاری نکردن دیگه از الانم بیخیال شن(البته در این مورد کاملا حق با دوستان گلمون!در موسسات تبلیغاتیه!!!!!)با نگاه کردن به این تبلیغ ها دلت میخواد مشت بزنی به شیشه تلویزیون و دستت رو ببری همه این مدیران موسسات رو خفه کنی!!!!!!.....................

- موفق ها از تابستان شروع میکنند........(گام اول)

- گروه آموزشی جوکار(گاج)

- به زیر آوری چرخ نیلوفری را(کانون فرهنگی آموزش)

- هرجا سخن از اعتماد است//نام بانک ملی ایران می درخشد!!!!!...............نه ببخشید اشتباه شد این یکی قاطی بقیه تبلیغ ها شده!!!!!

- رزمندگان اسلام............

- علوی

- مبتکران

- گزینه دو

- مرگ

- کوفت

- زهر مار!!!!!

-بیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییب

وقتی آدم عصبانی باشه،شایدم عصبانی براش واژه خوبی نباشه وقتی که آدم اعصابش بهم ریخته باشه دیگه نوشتنش از این بهتر نمیشه!!!!!

وقتی هم که میام وبلاگم از دنیا ناامید میشم!!!!!یه وقتایی فکر میکردم که اگه نوشته هام تو مجله پارسی نامه نوشته بشه یعنی خیلی عالین یعنی برگزیده ان یعنی همه میان بازدید از وبلاگت ولی....................

دو تا پست قبلیم منتخبه پارسی نامه بود ولی گویا الان همون قضیه نتیجه عکسه که بالا گفتم به جای این که خواننده های وبلاگم افزایش پیدا کنن سیر نزولی داشته!!!!!!!!

اصلا خوشم نمیاد از این که مثل بعضی از وبلاگ ها التماس کنم یا شایدم تهدید که بیاین وبلاگم یا برام نظر بذارین.......ولی هر نویسنده ای حالا چه نوشتش در عالم واقع نوشته بشه چه به صورت الکترونیک و در عالم مجاز وقتی که بدونه نوشتش خواننده داره باعث دلگرمیش میشه!!!!!

واقعیتش اینه که الان خودمم  نمی دونم که می خواستم چی بگم شما اگه فهمیدین به منم بگین!!!!

 

 

پ.ن1:سلام

پ.ن2:شاید این حالم به خاطره خبریه که شنیدم:این که المپیاد ادبی هیچ کس از مشهد رتبه نیاورده!ناراحتیم به خاطره خودم نیست چون من سپرده بودم به خدا و اگه قبول نشدم حتما خدا نخواسته ولی..........آدم بعضی وقتا وقتی می بینه حقش نا حق میشه و نمیتونه هیچ کاری بکنه حرصش میگیره!!!!!!به قول یکی از دوستان بعضی وقتا عدالت یعنی تهرانی بودن!!!!

پ.ن3:در پناه حق.....................

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 خرداد 21 :: 10:50 عصر ::  نویسنده : الهه       

انتقاد................................................

تا حالا چه قدر تو زندگیت این کلمه رو شنیدی؟

به نظرت اگه تو جامعه ها یه ذره وجود داشته باشه چه اتفاقی میفته؟اگه همه آدما ظرفیت شنیدن انتقادهای سازنده رو داشتن چی میشد؟

تو جامعه ما همه اهل انتقادن!!!!!همه انتقاد رو دوست دارن!!!همه از شنیدنش لذت می برن!!!!همه دوست دارن از بقیه انتقاد سازنده(!)کنن!!!!

خب البته فقط یه عیب خییییییییییییییییییییییلی کوچولو داره جامعممون.....درسته که همه اهل انتقادن فقط تقریبا همه قریب به اتفاق دوست دارن که این انتقاد مخصوص بقیه باشه ....در واقع همه دوست دارن انتقاد رو بشنون اما فقط برای بقیه!!!

البته نباید گذشت از نقدهای بی انصافانه ای که افراد حتی بدون ذره ای آگاهی و اطلاع از اون موضوع شروع به ترور شخصیتی طرف میکنن.....

متاسفانه بارها دیده شده که وقتی ذره ای انتقاد از طرف مقابل میشه ما و در کل جامعمون دنبال این هستیم که فرد منتقد رو یه جوری از صفحه روزگار محو کنیم تا مبادا که حرفاش به گوش بقیه افراد برسه و بقیه هم جرات کنن حرف دلشون رو بزنن!!!!بارها شاهد قطع شدن برنامه های تلوزیونی یا توقیف شدن روزنامه هایی بودیم که یه ذره شجاعت از خودشون به خرج دادن و پا رو از مرز خط قرمز ها فراتر گذاشتن!!!!!حتی تو همین دهکده بزرگ جهانی اینترنت  هم این اتفاق میفته و هرکس ذره ای حرف داشته باشه مشمول قوانین جالب و جذاب ف ی ل ت ر ی ن گ !!!!!میشه...............

چرا باید این جوری باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا سعی نمی کنیم یه ذره!فقط یه ذره انتقاد پذیر باشیم؟؟؟؟؟؟

امروز رفتم یه موسسه که مشاوره تحصیلی رایگان(!)می دادن!!!!!

خب حالا میگذریم از توصیف سردابی که دانش آموزا رو توش جمع کرده بودن و دروغ بزرگی که در مورد مشاور به دانش آموزا گفته بودن.....متاسفانه وقتی دوست گرام بنده یه سوال خیلی اساسی از جناب آقای مشاور محترم به گفته خودشون روانشناس(!)پرسید،وجناب مشاور از جواب دادن عاجز موند شروع به سفسطه و مغلطه کرد و دوست گرام رو یه جورایی با خاک کوچه یکسان کرد!!!!منم که نتونستم این صحنه رو تحمل کنم گفتم:نفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس کش!!!!!

در واقع طرفداری دوستم رو کردم که متاسفانه بنده هم با خاک کوچه یکسان شدم!!!!

خب چون تعداد افراد زیاد بودن صلاح ندیدم که جواب این جناب مشاور رو بدم و تنها کاری که اون لحظه تونستیم بکنیم این بود که صحنه رو ترک کنیم .....وحالا بماند که پشت سر ما این جناب کارشناس چه تهمت های ناروایی که نزدن!!!(من یکی که ازش نمیگذرم!)البته بعد از ما چند نفر دیگه هم که ما حرف دلشون رو زده بودیم صحنه رو ترک کردن!

خلاصه ماجرا اینه که بعد از این که رفتیم اعتراض درمورد این آقا وقتی موسسه دید که ما داریم از مشاور محترمش بد می گیم حتی حاضر نشد حرفای ما رو بشنوه و سرانجام این شد که ما رو از اون موسسه بیرون کردن!!!!البته این موسسه یکی از موسسات معروف در سطح کشوره که مطمئنم اگه اسمش رو بگم همه می شناسنش......

این اتفاقات نمی افتاد اگه یه ذره فقط یه ذره این جناب کارشناس انتقاد پذیر می بود و قبول می کرد که کارشون اشتباهه!!!!!!

البته ناگفته نماند که انتقاد کردن هم شرایطی داره که باید رعایت بشه..........بیایم یه کوچولو بیشتر انتقاد پذیر باشیم

 

پ.ن1:سلام

پ.ن2:بدجوری امروز اعصابم بهم ریخت به خاطره قضیه ای که امروز بالا تعریف کردم!!!

پ.ن3:شما بیشتر دوست دارین انتقاد بکنین یا انتقاد بشنوین؟؟؟؟؟اصلا اگه کسی ازتون انتقاد کرد قبول می کنین یا با کله میرین تو شکمش؟؟؟؟؟

پ.ن4:دو تا امتحان دیگه بیشتر نمونده.........ولی از4تیر دوباره باید برم کلاس های تابستونی(چه باکلاس!)

پ.ن5:در پناه حق




موضوع مطلب :


جمعه 90 خرداد 13 :: 4:1 عصر ::  نویسنده : الهه       

 

سن فرار دختران از منزل به 14 سال کاهش پیدا می کند و ما به این فکر می کنیم که   این دختران فراری که این همه کم سن و سال هستند چه اتفاقی برایشان توی خانه افتاده   و چه چیزی توی سرشان می گذرد که خانه و زندگی  هرچندسخت شان را رها می کنند و به   جامعه ای می روند که اصلا معلوم نیست چه خبرهایی در آن هست و چه اتفاقاتی قرار است   برایشان بیفتد.جایی که کسی به فکر کسی نیست و یک دخترقرار است تنها و بدون سر پناه   در آن بقیه زندگی اش را بگذراند   .

می ترسیم،هول برمان می دارد ،کسی حاضر نیست در موردش آمار بدهد،همان طور که  آموزش و پرورش حاضر نیست در مورد دانش آموزان معتاد حرفی بزند........حاضر نیست بپذیرد که چندتا هستند و در نتیجه کسی برای این دختران برنامه ای ندارد،انگار که اصلا وجود نداشته باشند......و یکی این وسط پیدا نمی شود که بگوید به جهنم که بترسیم،به جهنم که نسبت به جامعه بدبین بشویم،ما بترسیم بدتر است یا هزارتا هزراتا دختر بدبخت بشوند؟!

کسی به این موضوع فکرنمی کند که این دختران چرا حاضر می شوند خانه شان که قرار است محل آرامششان باشد را ترک کنندهنوز کسی نمی داند که بیشتر دخترانی که فرار می کنند به خاطر بلند پروازی های خودشان است یا به خاطر شرایط اسف بار خانه یا به دلیل سر کشی های دوران نوجوانی.!هنوز کسی نیامده که این موضوع را بشناسد چه برسد به این که دلیلش را کشف کند یا به فکر چاره ای برای این ماجرا باشد.....

مسئله این است که ما برای این که سیاه نمایی نشود مسئله را پاک می کنیم و بعد که اتفاق افتاد دختر را متهم و مجرم می شناسیم و برای این مجرم بودن محکومش می کنیم هرچند مطمئنیم که در این راه آسیب دیده است......!اما اگر این دختران فراری با امنیتی در اجتماع مراقبت و همراهی شوند دیگر نگران این آسیب دیدن نیستیم اما این ها آسیب می بینند و محکوم می شوند و بعد از محکوم شدن و احتمالا گذراندن محکومیت اگر به خانواده برگردند-که این بهترین حالتش است- در صورتی که خانواده سالم و مناسبی داشته باشند باید در تمام زندگیشان بار سنگین این روز های سخت را تحمل کنند و کسی به فکر درمان این دختران و آماده کردنشان برای بازگشت سالم به خانواده و داشتن زندگی سالم نیست......

برگرفته از ستون محرمانه مستقیم.......ضمیمه روزنامه خراسان(جیم)(با تصرف و تلخیص)

چند روز پیش مطالب بالا رو توی هفته نامه جیم می خوندم........بعد از خوندنش بد جوری رفتم تو فکر..............جدی جدی چرا هیچ کس به فکر این دخترا نیست!!!!!!..............

وقتی فکرش رو میکنم تنم می لرزه دخترای هم سن و سال خودم با سه چهار سال اختلاف!!!!!این که مجبور بشی خونه خودت رو بیخیال بشی و بری جایی که آخرش معلوم نیست کجاس شاید ناکجا آباد!!!!!!

توی قسمت های دیگه ای از همین هفته نامه خوندم که هیچ کس حاضر نشده از این دخترا اطلاعاتی بده!!!!!!!!یعنی گویا هیچ کس اطلاعاتی در این مورد نداره که بخواد بده!!!!!ولی مگه میشه که سرمون رو مثله کبک بکنیم زیر برف و بدون اهمیت از کنار این قضیه رد بشیم!!!

مگه کم می بینیم اطرافمون از این دخترا؟؟؟؟؟فقط کافیه که یه نگاهی به صفحه حوادث روزنامه ها بندازیم.........پس چرا هیچ کس حتی حاضر نیست به این موضوع بپردازه؟؟؟؟؟چرا سعی نمی کنیم ریشه یابی کنیم مشکلاتمون رو؟!!!!چرا منتظریم که اون اتفاق بد بیفته بعد دستمون رو بزنیم به دستمون و نچ نچ کنیم و بگیم دختره ال بود و دختره بل بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمی گم کار آسونیه ..........این مشکل ریشه اساسی داره و باید بهش از اصل پرداخته بشه اما بی اهمیت دونستنش و توجه نکردن بهش!!!!!!بستن چشم روی حقایق  و باور نکردن مشکلات یکی از بزرگترین مشکلات هر جامعه می تونه باشه..............

در یکی از قسمت های دیگه از همین هفته نامه یه مصاحبه رو خوندم با یه دختر فراری که وحشتناک بود خیلی وحشتناک..........به علت رعایت یه سری از مسائل نمی تونم مصاحبه رو اینجا بنویسم!!!!!!ولی بیایم سعی کنیم چشممون رو رو حقایق نبندیم........امیدوارم یه روزی برسه که بیشتر به یه سری مسائل پرداخته بشه ............ 

 

-------------------------------------------------------------------------------

پ.ن1:سلام علیکم

پ.ن2:خیلی دلم پر بود از بعضی چیزا اگه زیاد حرف زدم عذر خواهم................

پ.ن3:دختر دایی عزیزم سمانه جون ورودت رو به جامعه عزیز و مهربون و هنرمند و توووووپ وبلاگ نویس ها تبریک می گم.........گل اومد و گل اومد سمانه جونم خوش اومد

پ.ن4:به سلامتی تا حالا فاتحه خوانده شده به همه امتحاناتی که دادیم!!!! واسه سایرش التماس دعا و برای امتحانات از دست رفته طلب استغفاررا  خواستاریم

پ.ن5:در پناه حق




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 خرداد 2 :: 4:24 عصر ::  نویسنده : الهه       

او آمد......

مادر پدرش.........

دخت رسول..............

و مادر همه انسانها................

میــــــــــــــــــــــــــــــــلادش مبارکــــــــــــــــــــــــ

قبل از هرچیز وظیفه خودم میدونم که این روز بزرگ رو به همه مسلمون ها مخصوصا مادرای مهربون تبریک میگم...... 

چه شبهایی که به صبح رساندی بدون حتی ذره ای خواب........چه روزها که به شب رساندی تا من بیاسایم در آغوش مهربانیت...........چه روز ها گذشتند و تو نگران تر از من از دور با نگاهت همراهیم کردی...........هر گاه که بر زمین می خوردم با نگاهت مرا از زمین بلند می کردی و گاه دستم را نمی گرفتی تا خود به تنهایی این مسیر را طی کنم و چه نادان بودم من که فکر می کردم تنهایم گذاردی......غافل از این که تو همیشه با من بودی همیشه و همه جا وجود تو بود و گرمای تو که مرا یاری می کرد به ادامه مسیر به بودن، به زندگی کردن........گاه اشک را از گونه ام زدودی و امید دادی به من ....به ادامه راه ......به طی مسیر خوشبختی و گاه آغوشت را گشودی تا گریه کنم در وجود مهربانت و ادامه راه برایم آسان گردد......

من بیمار بودم و تو بیمار تر از من بر بسترم چون فرشته ای مهربان ایستادی تا دوباره جان بگیرم و بیاموزم درس زندگی را.....من اما بارها دلت را شکستم بارها آزارت دادم.....بارها وجودت را نادیده انگاشتم.......و چه گمراه بودم........

مادرم ای بزرگترین واژه.........با وجودت معنی پیدا میکند عشق.......با بودنت می فهمم معنی مهربانی را و با دستانت حس میکنم زندگی را........

پس همیشه بمان و با بودنت باعث بودنم باش......

مادرم می دانم که دوستم داری.....اما من دوست تر دارمت ای تنها مظهر ایثار.......

(نوشته های بالا رو تقدیم میکنم به بهترین مامان دنیا،مامان گل خودم.....هر چند که می دونم هیچ وقت اینا رو نمیخونه!!!)

*********************************

گاهی یه خونه می خریم،گاهی خونمون رو عوض می کنیم،گاهی می کوبیمش و از نو می سازیم،گاهی یه تغییراتی توش می دیم و بازسازیش میکنیم،گاهی هم فقط تغییر دکوراسیون(بخوانید چیدمان)میدیم و اینا همش برای ایجاد تنوعه........تنوع همیشه لازمه و البته نه فقط واسه خونه....

احساس کردم که وبلاگم یه ذره تنوع لازم داره برای همین هم اسم وبلاگ والبته قالب وبلاگم رو عوض کردم......تقریبا همه با تغییر اسم موافق بودن(لطفا لینکاتون رو عوض کنید)

ولی در مورد تغییر  قالب دچار چندگانگی ارزشی شدم(کاش دوگانگی می بود!!!)بعضی ها می گن خوبه و بعضیا می گن بد.........لطفا راهنماییم کنید در مورد قالب وبلاگ خوبه یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟

پ.ن1:سلام

پ.ن2:بعضی وقتا از روی خودم خوشم میاد مثلا فردا امتحان ریاضی دارم!!!!!!

پ.ن3:لطفا هر کی میاد نظرم بده......چرا میاین در میرین....خب تعداد بازدید ها مشخصه ...هر کی میاد بگه چون من عادت دارم بازدید پس بدم......

پ.ن4:در پناه حق

 بعدا نوشت:به علت در خواست دوستان قالب مجددا عوض شد لطفا نظراتتون رو در مورد این قالب بگید(البته خودم خیلی راضی نیستم ولی تا پیدا کردن یه قالب جدید خوشحال میشم از نظراتتون استفاده کنم) 




موضوع مطلب :