درباره وبلاگ منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 177833
|
سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
یکشنبه 89 بهمن 17 :: 6:8 عصر :: نویسنده : الهه
سلام اومدن ماه ربیع الاول رو به همه تبریک میگم..... جمعه قراره به اتفاق دوستان بریم کوه جای همه رو خالی میکنم ایشالا که بهمون خوش بگذره چند روز پیش کتاب زبان فارسیم رو گم کردم که امروز از تو حیاط مدرسه پیداش کردم این قدر خوشحال شدم که حد نداره.....با خودم گفتم نخیر اصلا انگار نه انگار که ما دوم دبستان یه درس خوندیم به نام تصمیم کبری گویا که این کتابهای قدیمم خیلی روی ما تاثیر نداشته!!!!!! چند روز پیش باید یه انشای طنز با یکی از این موضوعات می نوشتیم:شتر در خواب بیند پنبه دانه/گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدن گردن مسگری/به روباه گفتن شاهدت کیه گفت دمم خلاصه که من نشستم به انشا نوشتن کلی هم طول کشید تا تموم شد!!!!!!فردا وقتی با ذوق تمام رفتم که انشام رو بخونم معلممون نذاشت گفت حالا وقت نداریم من کلی ناراحت شدم اما گفتم اکشال نداره من تو وبلاگ کلی دوست خوب دارم حالا که معلم گرام نظرش رو در مورد انشام نگفت شما بخونید و نظرتون رو بگید لطفا برام نظراتتون خیلی مهمه: می خوام یه انشا بنویسم اونم چی؟انشای طنز!!!اونم کی؟روز شهادت امام رضا....اصلا انشا نوشتنم نمیاد خب چی کار کنم؟؟؟؟ اگه یه وقت به انشام خندیدین خب اشتباه کردین بدونید که این حرف دل منه: خنده را معنای سرمستی مدان آن که می خندد غمش بی انتهاست موضوع انشایی که قرار بود راجع بهش بنویسم چی بود؟آهان یادم اومد شتر در خواب بیند پنبه دانه....... هر چند که در مثل جای هیچ مناقشه ای نیست و کسی حق نداره بهم بخنده ولی ما ضرب المثل رو عوض می کنیم:الهه در خواب بیند پنبه دانه!!!!! از اینا که بگذریم داشتم خوابم رو تعریف میکردم این که خواب پنبه دانه میدیدم......ولی یه چیزی اصلا کی میدونه پنبه دانه چی هست؟کسی می دونه آیا؟اگه کسی فهمید به من هم بگه لطفا..... از موضوع دور نشیم داشتم میگفتم خواب دیدم که تو مرحله آخر المپیاد هم قبول شدم اونم با مدال طلا!!!!!روی صندلی نشسته بودم و منتظر بودم که اسمم رو بخونن تا برم مدالم رو بگیرم اسمم رو صدا زدن به سمت سکو رفتم از پله ها رفتم بالا مجری گفت:تقدیر میکنیم از سرکار خانومه............ الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه مگه با تو نیستم پاشو مدرست دیر میشه!!!!!!این صدای مادرم بود که با تمام محبت داشت فریاد می کشید،ای بخشک ای شانس....تو خواب هم نمی تونیم پنبه دانه ببینیم البته می تونم در مورد یه چیز دیگه هم بنویسم :گنه کرد در بلخ آهنگری.....به شوشتر زدن گردن مسگری من اصلا و اصولا چیزی راجع به آهنگری و مس گری نمی دونم کلا رابطم با فلزات و متالوژی خوب نیست تنها چیزی که به فکرم می رسه اینه که چه بدبخت بوده اون مسگره فکر کن مثلا داری همین جوری تو خیابون راه میری یکی میاد بهت میگه چون تو توی جنایت میدان سرو!!!!نه ببخشید کاج که توی تهران اتفاق افتاد نیومدی و کمک نکردی محکوم به مرگی.....حالا تو بیا و بفهمون که اصلا معنی میدان رو نمیدونی و تا دیروز به میدان میگفتی فلکه!!!!!!! یا اصلا چرا راه دور بریم فکر کن وقتی تو مغازه داری خرید میکنی یکی میاد و بهت میگه رای تو باعث شد حسنی مبارک به ریاست جمهوری برسه!!!!!حالا تو بیا و ثابت کن که من اصلا تا حالا تو عمرم مصر روندیدم اصلا کدوم قسمت نقشه میشه ؟؟؟؟؟؟تازه من حق رای ندارم که به اون نامبارک شما رای بدم ولی کو گوش شنوا؟؟؟؟؟؟ حالا باز جای شکرش باقیه که بلخ و شوشتر توی ایران نیست.نمی دونم احتمالا کسایی که ازدولت ناراحتن و از دستش می نالن چیزی را جع به این ضرب المثل نشنیدن وگرنه حتما خدا رو هم شکر می کردن که دارن تو همچین کشور امنی زندگی می کنن حالا چه اشکالی داره اگه روزی10-12 نفر تو شهر توسط زور گیرها زور گیری بشن!!!!! تا اونجایی که میدونم بلخ و شوشتر قبلا جز ایران بودن ولی ما بنا رو روی خوش بینی میگذاریم و میگیم این ضرب المثل بعد از دوره قاجار ساخته شده یعنی دقیقا بعد از این که بلخ و شوشتر از ایران جدا شدن میگم یه کار دیگه می کنم اصلا بی خیال انشا میشم فردا که رفتم مدرسه خانوم جهانی(دبیر زبان فارسی) گفت بیاو انشات رو بخون میگم:خانوم کی؟من؟کجا؟چی کار؟ انشا؟ خانوم باور کنید شما حرفی از انشا نزدید!!!!خانوم باور کنید.....اصلا اگه باور نمی کنید از بچه ها بپرسین بچه ها خانوم گفتن انشا بنویسیم؟؟؟؟؟؟؟ هر چند که مطمئنم خانوم جهانی خواهد گفت:به روباه گفتن شاهدت کیه؟گفت دمم!!!!!! خدا جونم فردا رو بخیر بگذرون...... *********************************************************************************************** کلمات چند سری قبل رو با کمک سوگل جون جمع کردم و البته از تو همون پست میتونید به خونید معنی کلمه هارو البته به جز کلمه خالوارسی که هیچ کس نتونست جوا بده و به معنای جست و جو کردن بود...در ضمن سنا هم بالاخره منبعش رو لو داد........................ در تمبه:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کاغذ باد:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واحد:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آجیر:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ موضوع مطلب : نمی دونم در مورد اسم خیابون های مشهد چیزی می دونید یا نه؟نمیدونم از تعویض اسم خیابون ایرج میرزا به جلال آل احمد اطلاعی دارین یا نه؟!!!!!خب البتا که این اتفاق حدود یک سال پیش افتاد....اتفاقی که خیلی ناگهانی افتاد و بعد از انجامش همه از تعجب دهن هاشون وا مونده بود!!!!!
"این هم دلایلی که برامون آوردن واسه تغییر نام!"
وفات امام رضا .ع. ولی نعمتمون نزدیکه واین روز ها مشهد خیلی خیلی خیلی شلوغه برای همین هم ما سعی میکنیم که خیلی حرم نریم که زائرهایی که ازراه های دور اومدن بتونن زیارت کنن....ولی اگه یه وقتی آقا طلبید و رفتم به یاد همتون هستم موضوع مطلب : روزها و روزها گذشت......چهل روز پی درپی....چهل روز بی قراری و چهل روز سردرگمی.....چهل روز ناباورانه! باور میکنی؟چهل روز است که دیگر در میان ما نیست......چهل روز است که مردم کوفه از کرده خود پشیمانند!........چهل روز است که علی(ع) پدر ندارد و بی یاور است.....چهل روز است که رباب همسر ندارد و تنهاست چهل روز است که زینب بی برادر است و نمیداند که شب ها باید با چه کسی درد و دل کند!......چهل روز است که شیعیان پسر پیامبر را در میان خود ندارند! چهل روز است که حسین به دیدار یار شتافته است و به وصال محبوب خویش رسیده.....چهل روز است که با جد خود دیدار کرده است.....چهل روز است که پدر و مادرش را ملاقات کرده...... چهل روز میگذرد از ندای"هل من ناصر ینصرنی"و چهل روز میگذرد از وقتی که کسی به این ندا پاسخ نگفت! میگویند خاک سرد است سرد تر از آنی که بتوانی فکرش را بکنی رفتگان زود فراموش میشوند زودتر از آن چه که فکرش را بکنی.....اما مولای ما تا این جهان بر پاست زنده خواهد ماند....او هست و شیعیان به فریادش پاسخ خواهند گفت...... یزیدیان جنگیدند تا به قدرت برسند تا یاد و نامشان در جهان همواره زنده بماند و این گونه شد تا جهان پایدار است نام یزیدیان خواهد ماند و تا جهان پایدار است آه و لعن و نفرین شیعیان با ایشان خواهد ماند...... چه زود می آیند و میروند از پی هم روزها! محرم آمد و به سرعت باد تمام شد و با خود تاسوعا و عاشورا را برد شاید سالی دیگر!!!!!.....صفر هم آمد و چهل روز از شهادت جان گداز آقای عزیزمان میگذرد...آمده است و خواهد رفت شاید سالی دیگر! ***************** از وقتی که یاد دارم شرکت میکردم در مراسم عاشورا و اربعین و تا آن هنگام که به یاد دارم عاشقش بوده و هستم.....دل تنگم....بیشتر از آنچه که فکرش را بکنی دل تنگ در حسرت بین الحرمین....دلتنگ در حسرت حرم عباس(ع) و دلتنگ در حسرت دیدن ضریح شش گوشه آقای من زیارتت لیاقت می خواهد میدانم بهتر از هرکس دیگری اما تو مهربان تر از آنی که نا لایقان را از حرمت برانی تو بزرگتر از آنی که دست رد به سینه دوستدارانت بزنی........آرزومندانت را در حسرت دیدارت مگذار!!! پ.ن:ببخشید دلم گرفته بود و گرنه اصلا قرار نبود چیزی بنویسم شما به بزرگی خودتون ببخشید!
موضوع مطلب : تا حالا چند تا خوندی؟اصلا خوندی؟چی خوندی؟ دارم از چی حرف میزنم؟خب معلومه دیگه از کتاب!!!!نه بابا منظورم مجله خانواده سبز و روزهای زندگی نیست که!!!نه بابا روزنامه رو هم نمیگم!کی کتاب درسی رو گفت؟!!!!! کلا کتاب.....البته جدای کتابهای درسی که اونا هم قربونش برم احتمالا تو کمدت دارن خاک می خورن...... اصلا اصولا با چه مدل کتاب حال میکنی؟علمی؟تخیلی؟مذهبی؟داستان؟رمان؟یا شاید هم آشپزی؟............... نمی دونم شاید شما از اون دسته آدم هایی باشین که کلا سراغ کتاب نمیرن و اگه از دور یه کتاب فروشی ببینن 50 کیلومتر راهشون رو دور میکنن که از جلوش رد نشن! شایدم بشه به این سری از آدم ها حق داد چون وقتی قیمت سرسام آور بعضی کتاب ها رو می بینی ترجیح میدی روح عزیزت گرسنه بمونه و بری دنباله غذای جسمت!!!! ولی مگه نه این که شاعر میگه: من یار مهربانم دانا و خوش بیانم (البته شعر های دیگه هم یاد دارم ها ولی فکر کنم این از همه مانوس تر باشه یادمه از همون اول که خیلی کوچولو بودم عاشق کتاب بودم.....کلی هم کتاب داشتم از حسنی نگو یه دسته گل و تنبل خان بگیر تا یه مجموعه کامل از کتاب فسقلی ها!!!! وقتی هم که یه ذره بزرگتر شدم شاید راهنمایی بود که سری کامل هری پاتر رو خوندم البته خب هرکسی یه جور کتابی رو دوست ذاره من بیشتر ترجیح میدم رمان بخونم ولی نه هر رمانی!!!!!ایعنی رمان باید یه جوری باشه که وقتی تمومش کردی احساس نکنی که با خوندنش عمرت رو هدر دادی! نمیدونم چرا اصلا میونه خوبی با کتاب های علمی ندارم اصلا کلا خوشم نمیاد حتی این جور کتاب ها رو ورق بزنم چه برسه که...........................(خسته نباشم من) یادمه از همون زمان بچگیم بابام با کتاب خوندن من مشکل داشت البته نه هر کتابی همون رمان رو میگم آخه خودش تجربه کرده مثلا وقتی آخر شب میشده و همه میخوابیدن برای این که بقیه بیدار نشن میرفته بیرون زیر نور مهتاب کتابش رو میخونده......ولی حالا هروقت که میبینه من دارم کتاب می خونم میگه بچه رمان مثل نوشابه است خوشمزه ست ولی هیچ فایده ای نداره!!!!(یعنی راست میگه؟ جدیدا یه رمان خوندم به اسم بادبادک باز....کتاب معروفیه که اگه اهل خوندن رمان باشید احتمالا خوندینش کتاب جالبی بود در مورد افغانستان............ اما چند تا سوال:اصلا به نظرتون کتاب خوندن خوبه یا نه؟بیشتر چه کتاب هایی میخونید؟رمان رو دوست دارید یا نه؟بهترین کتابی رو که خوندین چی بوده.معرفیش کنید؟) کلماتی رو که سری قبل گذاشتم کسی جواب نداده چرا آیا؟و چون سنا هم چند وقته که مریضه و نیومده این سری معنی ها رو نمیذارم بچه ها جمعه یه آزمونه حیاتی دارم که براش زحمت کشیدم خیلی دلم می خواد که قبول بشم خواهش میکنم از ته ته دل واسم دعا کنید که خدا کمکم کنه چیزی تا اربعین نمونده.....تو عزاداری هاتون التماس دعا
موضوع مطلب : بالاخره بعد از سعی و تلاش خیــــــــــــــــــــــــــــلی زیاد تونستم این ریحون خانوم رو راضی کنم که بیاد مدرسه البته در این بین نباید از زحمات زیاد سوگول جون هم غافل بود من تا صبح که رفتم مدرسه خبر نداشتم که قراره بچه ها بیان وقتی رسیدم مدره تسنیم گفت که امروز ساعت 8:45 قراره ریحون و سوگل بیان. منم خوشحال اصلا انگار نه انگار که امتحان داریم کلی سوال که قرار بود بپرسم از بچه ها رو بیخیال شدم و کلی با تسنیم در مورد اتفاقات اخیر صحبت کردیم که ناگهان ناظم گرام گفت دانش آموزا عزیز بیاین بالا منم تازه یادم اومد که چه جالب من قرار بود کلی سوال بپرسم!!!!ولی دیگه وقت از دست رفته به قبل باز نمیگرده سر جلسه هم با این که خیلی درس خونده بودم کلا ............................. فقط همین قدر بگم که کلی غلط دارم اونم از نوع الکیش بعد از جلسه از دور سه فقره انسان را مشاهده کردیدم که یکیش تسنیم بود بنابراین مطمئن شدم که اون دو فقره دیگه ریحون و سوگولند. من:سلام ریحون و سوگول:سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام جاتون خالی کلی خندیدیم و البته ریحون خانوم کلی تعریف کرد از سوتی هاش و این که من و با یک بنده خدایی اشتباه گرفته(!!!)و بعد هم اصلا به روی خودش نیاورده کلی هم عکس گرفتیم که دو نمونش تو وبلاگ ریحون موجوده بقیش هم به علت رعایت مسائل شرعی نمیشه گذاشت در حال عکس گرفتن بودیم که یه دفه ریحون گفت الهه اون چیه پشتت؟ من:ها؟چی؟کجا؟چی کار؟ آبمیوه سوگولی + کیکش کلا با هم رفته بود رو هوا و در ضمن برگه های خودم هم خیس شده بود..........من که داشتم از خنده روده بر میشدم تسنیم چون اومده بودن دنبالش باید زود میرفت ولی من و سوگول و ریحون و یه نفر دیگه بودیم مدرسه......در آخر هم ریحون جون دو تا کادو خوشجل موشجل داد به من و نفر مجهول الهویه البته من به سفارش سوگل قرار شد یه مدل دیگه از همون کادو رو بخونم که برا آیندم مفید باشه در ضمن به یه سری اطلاع خیلی مهم هم که همیشه دلم می خواست بدونم دست پیدا کردم......... جای همگی خالی خیلی خیلی خیلی خیلی خوش گذشت.....سنا جون کاش می بودی ببینم به حاج آقاتون میای یا نه... دیگه حرف از کلمه های سری قبل هم نمیزنم چون مطمئنم همه می دونید که کی جواب داد: این هم از واژه های این دفه: قچار:؟؟؟؟؟ اشکاف:؟؟؟؟ نارده شور:؟؟؟؟ لیفند:؟؟؟؟؟ خالوارسی:؟؟؟؟؟ چغلی:؟؟؟؟؟؟؟ با تشکر از سوگول
موضوع مطلب : |
||