درباره وبلاگ منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 176371
|
سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
سلام دوس جونیا دلم میخواست از دو تا از بهترین دوست های مجازیم که خیلی تو درست کردن این وبلاگ کمکم کردن تشکر کنم این دو نفر کسایی نیستن جز: ریــــــــــــــــــــــــــــــــحونه و دیانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا بچه ها موتوشکرم متن این دفعه جالبه امیدوارم خوشتون بیاد می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در موضوع مطلب : شنبه 89 مرداد 30 :: 1:4 عصر :: نویسنده : الهه
سلام دقیقا نمی دونم که می خوام تو این وبلاگ چی بنویسم اما شاید مطالب قشنگی رو که از این ور ان ور جمع کردم بنویسم فعلا این پست رو بخونید تا بعدا ببینم چی کار می کنم بچه ها لطفا به وبلاگی که تو پست قبل معرفی کردم هم یه سری بزنید
گفت و گو با خدا: الو خدا جون سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟ پس چرا کسی جواب نمیده ؟ یهو یه صدای مهربون جواب داد! مثل صدای یه فرشته ... - بله با کی کار داری کوچولو ؟ خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم، قول داده امشب جوابمو بده - بگو من میشنوم کودک پرسید : مگه تو خدایی ؟ من با خود خدا کار دارم ... - هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟ - فرشته ساکت بود. بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت: نه خدا خیلی دوستت داره. مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟ بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت : اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما ... بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت شکسته شد : ندایی صدایش در گوش و جان کودک طنین انداز شد : بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ... دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت : خدا جون میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم ... - چرا ؟ ولی این مخالف با تقدیره. چرا دوست نداری بزرگ بشی؟ آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم، ده تا دوستت دارم. اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم. مگه ما با هم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد ؟! خدا پس از تمام شدن گریه های کودک : آدم ، محبوب ترین مخلوق من ، چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه ، کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند. دنیا خیلی برای تو کوچک است ... بیا تا برای همیشه کوچک بمانی و هرگز بزرگ نشوی ... و کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخندی شیرین بر لب داشت در آغوش خدا به خوابی عمیق و شگفت انگیز فرو رفته بود ... کاش کودک بودیم..
موضوع مطلب : ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به علت مشکل در بلاگفا اومدم پارسی بلاگ اما نمی دونم که ادامش بدم یا نه؟ فعلا یا علیِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ بعدا نوشت:دوستانی که لطف می کنن میان اینجا به این وبلاگ هم یه سری بزنید www.eligoli.blogfa.com موضوع مطلب : |
||