درباره وبلاگ منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 66
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 176431
|
سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
پنج شنبه 90 آذر 24 :: 12:56 عصر :: نویسنده : الهه
نمیدانم از کجا بنویسم و از چه و که؟ چندیست دیگر هیچ نمیدانم.......... چندیست که هر دوی ما تصمیم گرفتیم یکی برای ماندن و یکی برای رفتن...... چندیست که خود شده ام متشکل از صنایع الکمال..... خوب نگاه کن......می بینی؟ این منم نه یک متناقض نما!........شاید هم حق با تو باشد چندیست که دیگر مصداق واقعی پارادوکسی شده ام که به راحتی میتوان از چشم هایم همه چیز را خواند.... چندیست که در عین شادی صدای هق هق گریه هایم به گوش همه میرسد و در عین غم خنده شادی سر میدهم..... خوب نگاه کن....می بینی؟این منم نه یک تضاد!.......اما نه شاید هم حق با تو باشد چندیست که متشکل شده ام از همه اوصاف متضاد غم و اندوه شادی و سرور......یاس و نا امیدی،امید و امید و امید...... چندیست تمام وجودم تلمیح شده است....به خود مینگرم و به یاد می آورم گذشته را....... دست هایم بوی تضمین میدهند........ دیگر هیچ مراعاتی در من نمی یابی.....من حتی خودم هم نمیدانم که این منم......نمیدانم چرا هیچ تناسبی نیست.....! همیشه تشبیه هایت را دوست داشتم فرشته،گل،گلاب،.......من اما حال نیز تشبیه میشوم به ......!حتی خود نیز از گفتنش واهمه دارم چه برسد به تو! چندیست که شده ام تکرار....تکراری که تصدیر در آن نمایان است.....اول و آخر همه یکی شده ام دیگر تنوع هم با من قهر کرده است.... اطرافیانم همه بادید ایهام به من می نگرند......دیگر هیچ یک نمی دانند که من دقیقا که هستم.....!اما من سعی دارم این ایهام را با تناسبی ساده همراه کنم تا دیگران از چشمانم نخوانند که چه هستم....! دیگر کس نمیداند که من با یک تشخیص ساده زنده ام....هیچ کس نمی داند که من با جان بخشی هنوز روی دو پا راه میروم.......! من اکنون استعاره مکنیه ای هستم که هر کدام از اوصافم را وام گرفته ام از اشیا و این گونه میتوان عکس را در من مشاهده کرد...... هنوز هم نمیدانم از کجا بنویسم و از چه و ازکه؟ چندیست که دیگر هیچ نمیدانم.....!
موضوع مطلب : |
||