درباره وبلاگ منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 67
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 176432
|
سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
دوشنبه 89 آبان 3 :: 12:48 عصر :: نویسنده : الهه
اسبی سرکش در سینه لیلی لیلی گفت:موهایم مشکی ست مثل شب،حلقه حلقه و مواج،دلت توی حلقه های موی من است.نمی خواهی دلت را آزاد کنی؟نمیخواهی موج گیسوهای لیلی را ببینی؟ مجنون دست کشید به شاخه های آشفته بید و گفت:نه نمیخواهم،گیسوی مواج لیلی را نمی خواهم.دلم را هم. لیلی گفت:چشم هایم جام شیشه ای عسل است،شیرین،نمی خواهی عکست را توی جام عسل ببینی؟شیرینی لیلی را؟ مجنون چشم هایش را بست وگفت:هزار سال است عکسم ته جام شوکران است،تلخ.تلخی مجنون را تاب می آوری؟ لیلی گفت:لبخندم خرمای رسیده نخلستان است.خرما طعم تنهایی ات را عوض میکند .نمی خواهی خرما بچینی؟ مجنون خاری در دهانش گذاشت و گفت:من خار را دوستتر دارم. لیلی گفت:دستهایم پل است .پلی که مرا به تو میرساند بیا واز این پل بگذر. مجنون گفت:اما من از این پل گذشته ام.آنکه می پرد دیگر به پل نیازی ندارد. لیلی گفت:قلبم اسب سرکش عربی ست .بی سوار و بی افسار.عنانش را خدا بریده،این اسب را با خودت می بری؟ مجنون هیچ نگفت.لیلی که نگاه کرد،مجنون دیگر نبود،تنها شیهه اسبی بود و ردپایی بر شن. لیلی دست بر سینه اش گذاشت،صدای تاختن می آمد. اسب سرکش اما در سینه لیلی نبود. برگرفته از کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است اثر عرفان نظر آهاری پ.ن1:سلام پ.ن2:تا حالا از کتاب های نظر آهاری چیزی خوندین؟من که خیلی از نوشته هاش خوشم میاد پ.ن3:می دونستید عرفان نظر آهاری دختره؟من تازه فهمیدم پ.ن4:کم کم سرم داره خیلی شلوغ میشه. پ.ن5:دوستان مشهدی و غیر مشهدی که به زبان مشهدی واردن کلماتشون رو خصوصی بذارن که پست آموزش رو مجدد ادامه بدیم پ.ن6:خدا حافظ موضوع مطلب : |
||