سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

دشنام یا دعای تو در حق من یکی است ای آفتاب هر چه کنی ذره پروری است ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت سزای سبکسری است
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 173976



سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
چهارشنبه 90 شهریور 9 :: 5:3 عصر ::  نویسنده : الهه       

ما انسانها این طورییم که وقتی وارد یه محیط جدید میشیم اوایل احساس غریبگی میکنیم...

بعداگه اون محیط رو با خواسته هامون موافق دیدیم و ازش خوشمون اومد و تونستیم باهاش کنار بیایم خب کم کم باهاش آشنا میشیم و گاهی هم بهش سر میزنیم.......

اگر هم که خیلی دوسش داشتیم سعی میکنیم همیشه حتی اگه شده برای چند لحظه هم به اونجا بریم.......

اوایل که با محیط پیام رسان آشنا شدم دوسش نداشتم....یعنی اصلا خیلی در جریانش نبودم!!!!فقط هرازچندگاهی به وبلاگم میومدم و به روزش میکردم.......

یه روز که همین جوری وارد محیط پیام رسان شدم تصمیم گرفتم که یه فیدبذارم تا ببینم چه خبره؟؟؟؟؟ 

این جوری شد که ما هم افتادیم رو خط اعتیاد.................به قول معروف همه امکاناتش بود هم رفیق ناباب جور بود و هم زغال مرغوب......   

حالا که حدود 10ماه از اون موقع میگذره احساس میکنم با یه محیط بزرگ آشنا شدم....احساس میکنم که دوستام فقط به دوروبری هام و بچه های مشهد محدود نمیشن.....

احساس میکنم که حالا دیگه همه جای ایران سرای.....نه ببخشید دوست دارم.....

تهران-قم-رشت-کرمانشاه-اردبیل-اصفهان-اهواز-لرستان و .....................................

یه عالمه خواهر و برادر بزرگتر و کوچیکتر از خودم پیدا کردم خواهر و برادرایی که شاید هیچ جای دیگه نشه پیداشون کرد.......

حالا گاهی منم با دوستای مجازیم هم دردی میکنم گاهی واقعا و از ته دل از خوشحالیشون خوشحال میشم و با ناراحتیشون ناراحت....گاهی به خاطر مرگ بعضی از دوستانم اشک ریختم و گاهی به خاطر تولد عزیزانشون از ته دل خندیدم......

گاهی با دیدن یه فید عصبانی شدم و با دیدن یه فید اون قدر خوشحال که نتونستم شادیم رو پنهان کنم

حالا دیگه وقتی دوستام رو می بینم که یکی یکی دارن این محیط رو ترک میکنن اون قدر ناراحت میشم که گاهی نمیتونم ناراحتیم رو پنهان کنم.......

مطمئنم که بالاخره یه روزی میرسه که خودم این محیط رو ترک میکنم یه روزی که خودم هم باید بار سفر رو ببندم و برم......

مطمئنم منم یه روزی باید یه فید تلخ بزنم

مطمئنم منم یه روزی باید خداحافظی کنم......!

هــــــی هییییییی هیییییییییییی ......حتی فکرکردن به اون روز هم برام سخته!!!

 

 

Emoticon

پ.ن1:سلام....

پ.ن2:نمیدونم چرا این پست رو نوشتم اما تقدیمش میکنم به همه خواهرا و برادرای گلم در پیام رسان

پ.ن3:عید سعید فطر رو به همه تبریک میگم

 

پ.ن4:راستی به نظرتون نامردی نیست که تو این روز به سعید ها جایزه نمیدن؟؟؟:دی

پ.ن5:در پناه حق





موضوع مطلب :


سه شنبه 90 مرداد 25 :: 2:29 عصر ::  نویسنده : الهه       

سلام

دقیقا یک سال گذشت!!!!!(ای بابا بچه چرا خالی میبندی خب؟؟؟؟!هنوز سه روز مونده تا بشه یک سال)........ولی به خاطر اون سه روز معامله رو به هم نزنید لطفا همون که خودم گفتم یک سال گذشت

یک سال از اون وقتی که یه دوست خوب پیدا کردم.....از اون روزی که با یکی آشنا شدم که گاهی تنهایی هام رو پر کرد،گاهی دلتنگی هام رو!

گاهی حوصلم ازش سر میرفت و دلم میخواست مثل یه کاغذ مچاله کنم و بندازمش دور!

گاهی اون قدر دوسش داشتم که همه درد و دل هام رو باهاش میکردم!!!!!

تو این یه سال این دوست خوبم باعث شد که یه عالمه دوست خوب دیگه پیدا کنم!بعضی هاشون مجازی و چند تایی هم حقیقی!!!!!!!

ولی به هر حال هرچی بود با همه خوبی ها و بدی هاش گذشت ....... یک سال که بعضی وقتا پر بار بود و بعضی وقتا ......!!!!

بعضی وقتا مطالبش اون قدر خوب بود که بقیه ازم میخواستن زودتر به روزش کنم و بعضی وقتا اون قدر بد بود که ازم میخواستن در وبلاگم رو گل بگیرم!!!!

تو این یه سال با همه خوبی ها و بدی هاش ساختم....گاهی هم یه مشکلاتی داشت که خب جلوشون ایستادم تا بتونم وبلاگم رو نگه دارم!!!!

چند وقته پیش دوباره یه خونه تکونی اساسی روش انجام دادم!!!!!یه عالمه تغییر که خیلی ها ازشون راضی بودن و عده ای هم ناراضی!

 

 

اول از همه تولد یک سالگی وبلاگم رو به خودم بعد هم به همه دوستام که تو این یه سال من رو هیچ وقت تنها نذاشتن و با نظراتشون باعث دلگرمیم شدن تبریک میگم!!!

خواهرهای خوبم:سمانه جون(دختر دایی عزیزم)-سنا-ریحانه-تسنیم-خانوم مارپل(آتنا جون)-سوگل(!)-پریماه-و........(ببخشید دیگه اگه حضور ذهن نداشتم!)

برادر های خوبم:پسر پاییزی-محمد مهاجری -

علی روحی-چند من-پسر شرقی-مصطفی دهقان و......(ببخشید دیگه اگه حضور ذهن نداشتم!)

ممنون از این که در طول این یک سال با نظراتون باعث دلگرمیم شدین.......!Flower

 

میلاد با سعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) رو به همه دوستان خوبم تبریک میگم..........

شبهای قدر هم نزدیکه.....امیدوارم که بتونیم قدر این شبها رو بدونیم!!!!!!

 

یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ. اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد. و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد.

دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم. اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند، پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛ که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.

سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می کند.
پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق.

و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار.
هزار و یکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان.
و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید، آنچنانکه قلبش از جا کنده شد.
سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز که:
 عشق کار نازکان نرم نیست / عشق کار پهلوان است، ای پسر*

آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقی بود
(عرفان نظر آهاری-هزار و یک بار عشق)

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 مرداد 8 :: 5:50 عصر ::  نویسنده : الهه       

تا حالا چند تا خبر شنیدی مبنی بر این که فلانی داشت از خیابون رد میشد ماشین زد بهش فوت کرد؟؟؟

تا حالا چندتا خبر شنیدی مبنی بر این که دو تا خانواده با هم رفتن سفر اما بین راه تصادف کردن و به دیار باقی شتافتند؟

تا حالا از جلوی چند تا ماشین رد شدی که ماشینا له و لورده شدن و کنارشون یه جنازه خوابیده که روش یه ملافه سفید انداختن؟؟؟

تا حالا چند ساعت تو ترافیک های سنگین موندی به خاطر تصادف چند تا ماشین؟

تا حالا از روی چند تا شیشه شکسته ماشین رد شدی و افسوس خوردی به حال راننده؟؟؟؟

تا حالا.........اون قدر تا حالا دیگه هست که اگه بخوام همش رو بنویسم تا فردا طول میکشه و شما هم باید یه روز کامل رو اختصاص بدین بهش تا بتونین همش رو بخونین برای همین هم کفایت میکنم به همین مواردی که نوشتم اینجا.....!اما فکر میکنم اون قدر همین چند تا متاثر کننده باشه که حواسمون رو جمع کنیم و ببینیم اطرافمون چی داره میگذره!

از وضعیت راه ها و رانندگی مردم شهر شما خبر ندارم....اما رانندگی تو شهر مشهد....! اصلا تعریفی نداره!!!!.......گاهی وقتی از خیابون میخوای رد شی باید صدتا آیه الکرسی و قل هوالله بخونی و به خودت فوت کنی تا بتونی از خیابون رد شی.....

چند روز پیش تو ماشین نشسته بودم و داشتم به اطرافم نگاه میکردم....یه ذره که  دقیق تر شدم دیدم گویا اصلا چیزی به اسم خطوط روی زمین وجود نداره که رانندگان بخوان بینش حرکت کنن!هر ماشینی جایی که دلش میخواست و به هر طرف که دوست داشت می پیچید بدون این که توجه کنه که اطرافش چه خبره یا حتی به خودش زحمت بده و دست مبارک رو یه ذره بچرخونه تا راهنما بزنه!!!!

من که این صحنه ها رو نگاه میکردم واقعا ترسیدم...چه جوری قراره تو این خیابون شلوغ رانندگی کنم بعد از این که گواهینامم رو گرفتم.....!

چند وقته پیش داشتم یه مطلبی رو از یه نشریه میخوندم راجع به دو تا توریست بود که به مشهد اومده بودن وقتی خبرنگار راهنمای این دو تا توریست رو دیده بود کنار همین راهنما نوشته بود لطفا مواظب رانندگی ی ایرانی ها باشید.....!

این یعنی چی؟؟؟چرا باید جوری رفتار کنیم که همه از رانندگی ما وحشت کنن بعد هم هر روز خبر فوت چند نفر رو از تو تلویزیون بشنویم به خاطر عدم رعایت قوانین؟؟؟

چرا هر روز دارن مبالغ جریمه ها رو سنگین میکنن؟؟؟در عجبم که چرا از رو نمیریم ما!

میگن یه فرد ایرانی با ماشین خودش به یکی از کشورهای اروپایی میره ...وقتی میخواسته بپیچه به یه خیابون فرعی اشتباها رد میشه....یه ذره که میره جلو یادش میاد که باید می پیچیده سرعتش رو کم میکنه و از همون جا دنده عقب میگیره اما ناغافل یه ماشین میاد و از پشت بهش میزنه......وقتی افسر میاد به فرد ایرانی میگه ببخشید آقا این ماشینی که با شما تصادف کرده رانندش به قدری مست بوده که میگه شما داشتین توی خیابون دنده عقب میگرفتین!!!!

این یعنی این که بعضی از مردم کشورها حتی به مخیلشون هم نمیگنجه که بخوان دنده عقب بگیرن اون وقت ما......!

یه ذره بیشتر حواسمون رو جمع کنیم حداقل وقتی داریم رانندگی میکنیم تلفن های همراهمون رو خاموش کنیم که اگه یکی زنگ زد در معذوریت قرار نگیریم واسه جواب دادن بهش یا حداقل ماشین مبارک رو یه جا پارک کنیم بعد جواب اون بنده خدای پشت خط رو بدیم....اون هم راضی نیست به مرگ ما....!(مگه این که دشمن خونیتون باشه:)))

امیدوارم تونسته باشم منظورم رو رسونده باشم.......فقط..................اندکی تامل

 

پ.ن1:سلام

پ.ن2:ماه مهمونی خدا داره شروع میشه امیدوارم که بتونیم تو این ماه عزیز مهمون های خوبی برای صاحب خونمون باشیم......فرارسیدن ماه رمضان ماه مهمونی خدا رو تبریک میگم.....

پ.ن3:خیلی دلم گرفته از خیلیا.....!

پ.ن4:در پناه حق

 




موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 تیر 30 :: 5:5 عصر ::  نویسنده : الهه       

از تاکسی پیاده میشود باقی مانده پولش را این دست و آن درست میکند میخواهد چیزی بگوید که پشیمان میشود و میرود،دختردانشجویی که رو به روی دانشگاه آزاد از تاکسی پیاده میشود 50تومان بیشتر از کرایه هر روزش کم شده بود.با خود فکر میکنم از چند نفر این 50تومان را بیشتر گرفته است...

رفته ایم سوپری،خریدهایمان زیاد نیست ولی آن قدری هست که تازه توی خانه متوجه لیست خرید شوم که توی آن یک بستنی 500تومانی اضافه تر ازچیزهایی که خریده ایم کم شده،باخودم فکرمیکنم چندتا از این 500تومانی ها توی روز اشتباهی کم میشود.

رفته ایم یک فروشگاه که به بعضی از اقلام خوراکی اش حراج زده،چندتا از اجناسی را که قرار نداشته ایم بخریم را به خاطر20،30،50 در صد تخفیفشان به سبد اضافه میکنیم اما وقتی توی راه فاکتور را بررسی میکنیم متوجه میشویم که هیچ کدام از اجناس تخفیفی که نخورده اند هیچ مالیاتی را هم برای اجناس اضافه پرداخته ایم.با خود فکر میکنم که این اشتباه برای چند نفر دیگر تکرار شده!!!...

دخترک دانشجو به خاطر ترس از تحقیر اعتراضی نکرد!ما به خاطر آشنایی و عدم توهین به سوپری اعتراضی نکردیم،در فروشگاه کسی جوابگوی اعتراض کسی نیست ولی باید بگردیم و دلیل این همه حرف نزدن ها را بیابیم.هنوز هم نمیفهمم مشکل از تربیت ماست مشکل از اوضاع جامعه است یا باید پر رو باشی تا بتوانی از حق و حقوقت دفاع کنی...!

به تاکسی هایی فکر میکنم که بابت کرایه های اضافی که از من گرفته ان به آنها اعتراضی نکرده ام،به سوپرمارکت هایی که جنس اضافه حساب کرده اند و پول اضافی گرفته اند،به مکانهایی که با بی انصافی از مشتری شان قیمت بالاتری گرفته اند به مکانهایی مثل هتل و قطار و هواپیما که پول گرفته اند بابت خدمات اما خدماتی ارائه نکرده اند....و ما مشتری های خوب و مودب هیچ اعتراضی نکرده ایم،تا کسی پشت سرمان نگوید چه آدم بی کلاسی،چه قدر خسیس ، چه اقتصادی،چه قدر با حساب و کتاب،و فکرنکرده ایم که با این کارمان به دزدی در روز روشن کمک کرده ایم و ظلم کرده ایم به آدم های دیگری که مشکل مالی دارند و نمی توانند این دزدی را در زندگیشان تحمل کنند.....

بر گرفته از ضمیمه هفتگی روزنامه خراسان(جیم)با تصرف و تلخیص *ستون محرمانه مستقیم-صدیقه سادات بهشتی-

 

خیلی به حرفایی که بالا نوشتم فکر کردم....دیدم واقعا یه حقیقت محضه......برای خودم بارها پیش اومده که خواستم جایی بقیه پولم رو بگیرم اما نگرفتم...حالا چرا نمیدونم....شاید ترسیدم که تحقیر بشم....شاید هم ترسیدم که بهم بخندن....ولی الان که فکرش رو میکنم خب مگه گرفتن حق خنده داره؟؟؟مگه نه این که باید هرکس از حقش دفاع کنه؟؟؟؟مگه نمیگن که حق گرفتنیه نه دادنی!!!!!!

گرفتن حق و حقوقمون رو باید از اهمین مسائل ساده و پیش پا افتاده شروع کنیم تا اگه یه روزی خواستن بیشتر و بزرگتر به حقمون تجاوز کنن بلد باشیم جلوشون وایسیم.....بلد باشیم تو سری خور نباشیم و هرکس هرچی گفت قبول کنیم.....

الان تصمیمم رو گرفتم که از این به بعد از حقم دفاع کنم هرچند که باز هم مطمئن نیستم وقتی تو اون موقعیت قرار گرفتم چه عکس العملی از خودم نشون بدم.....!!!!ولی بیاین تصمیم بگیریم که رسیدن به اهداف بزرگ از همین اهداف کوچیک شروع میشه....پس اندکی تامل

 

پ.ن1:سلام......

پ.ن2:میلاد منجی بشریت مهدی(عج)گذشت و من نتونستم بیام و تبریک بگم ....حالا این عید گذشته رو بهتون تبریک میگم باشد که سال دیگر به همراه خود مولا این جشن بزرگ رو برگزار کنیم....

پ.ن3:اگه سریال نابرده رنج رو که شبا ساعت 11 از شبکه 3 پخش میشه نگاه نمیکنین....تیتراژ آخرش رو که احسان خواجه امیری خونده گوش بدین خیلی قشنگه......

پ.ن4:در پناه حق........




موضوع مطلب :


سه شنبه 90 تیر 14 :: 5:5 عصر ::  نویسنده : الهه       

دیشب بچه های همسایه سمت راست خونت گرسنه شبشون رو صبح کردن خبر داشتی؟

دیروز همسایه سمت چپیتون به خاطره این که نتونست کمترین خواسته های بچه هاش رو انجام بده جلوشون خجالت کشید آخه پول نداشت،میدونستی؟؟؟

هفته پیش همسایه رو به روییت به خاطره این که نتونست قبض آب رو پرداخت کنه ،آب خونش رو قطع کردن....خبر تازه ای بود نه؟؟؟

ماه قبل پدر یه خانواده برای این که نتونست از عهده بدهی هاش بربیاد به زندان رفت،دقیقا چهار تا خونه با تو فاصله داشت!عجیبه نه؟

دختر همسایه دیوار به دیوارت نتونست ازدواج کنه میدونی چرا؟؟؟؟چون پول نداشت جهیزیه هرچند ساده ای تهیه کنه

پسر هماسیه دیوار به دیوارت نتونست ازدواج کنه می دونی چرا؟؟؟؟چون پول نداشت که یه خونه هرچند خیلی کوچیک تو پایین ترین نقطه شهر اجاره کنه

 

 

چی داره میگذره اطرافمون وما ازش بی اطلاعیم؟مگه نه این که حق همسایه واجبه؟پس چرا ما حتی نمیدونیم که همسایمون دیشب گرسنه خوابیده؟؟؟

با زندگی های آپارتمانی حالا ارتباط ما محدود شده با واحد بغل دستمون و اگه احیانا خیلی(!)انسان وارسته ای باشیم سالی یه بار هم از احوال همسایه طبقه بالا (یا)پایین خبر میگیریم.اصلا هم به این موضوع فکر نمیکنیم که از هر طرف که حساب کنی تا چهل تا خونه با تو همسایه اند و واجبه که ازشون خبرداشته باشی....حالا چهل تا خونه هم نه اصلا از پنج تا خونه این طرف تر و اون طرف ترت خبر داری؟

الجار ثم الدار......این حدیث رو هم که حتما تا حالا بارها و بارها شنیدی.....در مورد بانو فاطمه زهرا(س)هم که حتماخبرداری دیگه؟میدونی که تو دعاهاشون همیشه اول همسایه رو دعا میکردن و بعد اهل خونه خودشون رو؟

اون وقت ما کوچکترین وظیفه که اذیت نکردن همسایه ست رو هم انجام نمیدیم.....چرا؟؟؟

شما بگید من چه گناهی کردم که باید پنجره اتاقم رو به خونه ای باشه که بچه کوچیک دارن و این بچه دلش میخواد جوجه داشته باشه و از قضا این جوجه مشکل خواب داره و شب ها خوابش نمیبره!!!من چرا باید جیک جیک این جوجه رو شبها تحمل کنم؟؟؟؟؟

شما بگید من چه گناهی کردم که باید پنجره اتاقم رو به خونه ی یه مادر بزرگ مهربون باشه که از قضا کلی بچه و نوه و نتیجه داره که همش هوس میکنن شام رو در خونه مادربزرگشون میل کنن و اتفاقا هم باید تو حیاط منزل مادربزرگ شام رو صرف کنند و بعدش هم برای تفریح و سرگرمی دور هم جمع بشند و تا دیروقت از هوای آزاد استفاده کنند گل بگند و گل بشنوند؟؟؟؟؟؟

کاش یه ذره بیشتر حواسمون رو جمع کنیم....حالا که قرار نیست به همسایمون کمک کنیم حداقل مواظب باشیم که مزاحمش نشیم.....بیاید یک کم بیشتر مواظب کارامون باشیم.....اندکی تامل!!!




موضوع مطلب :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >