سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

دشنام یا دعای تو در حق من یکی است ای آفتاب هر چه کنی ذره پروری است ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت سزای سبکسری است
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 173436



سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
دوشنبه 91 تیر 26 :: 4:39 عصر ::  نویسنده : الهه       

سلام....

می دونم هم تلخه هم دردناکه هم زجرآور......

خیلی ها هم با خوندنش گریه کردن اما متاسفانه حقیقت زندگیه ....بخونید....:

اپیزود اول:یادآوری

پاک نمی شدند دوباره با صابون بیشتر امتحان کرد.انگار به دست هایش چسبیده بودند حالا دیگر صورتش هم آغشته به خون بود،نگاه مضطربش به آینه گره خورد.....

اپیزود دوم : گذشته

آخ مامانی نیگا کن صورتم اوف شده!.......خودش را انداخت توی بغل مادر:عزیز دلم چرا از سرسره که میای پایین دستاتو ول میکنی؟می خوای بگی مرد شدی؟ببین صورت نازت خونی شد!

اپیزود سوم:فاجعه

زود باش دیگه لعنتی الان همه ی شهر می ریزن اینجا ....صدای دوستش را که شنید نگاهش را از آینه گرفت.از همه جا بوی خون می آمد برگشت توی اتاق. مادرش را دید با وجود 11ضربه ی کاری هنوز زنده بود و نگاهش می کرد،نگرانش بود....

اپیزود چهارم:گذشته

مادر:مراقب خودت هستی پسرم؟چیزی کم و کسر نداری؟یک ماهه حتی یک زنگم نزدی!.....

پسر:آخه این همه راه کوبوندی اومدی لب مرز که آبروی منو ببری؟فکر نکردی بقیه ی سربازا بهم میگن بچه ننه؟!

اپیزود پنجم: جست و جو

لعنتی معلوم نیست کجا قایمشون کرده!آخه پیرزن خرفت این همه طلا رو می خوای چی کار؟......دوستش داد میزد و تمام اتاق را می گشت.....پیداشون نمیکنم!الان همه ی شهر می ریزن اینجا تمومش کن...!بریم....!

اپیزود پنجم:ضربه دوازدهم

کنار بدن نیمه جا مادر زانو زد.چاقو را محکم تر گرفت.دستش را بد بالا برای ضربه دوازدهم مادر چشمانش را بست تا پسر سختش نباشد....

اپیزود پایانی:مرگ

از خانه که آمد بیرون مرد همسایه را دید که پشت در ایستاده است.......به به شازده پسر چه عجب سری به مادر مریضت زدی!....رفته بودم طلاهای مادرت رو بفروشم....دیروز اومد گفت پول لازمی داشتم زنگ می زدم که اومدی....بیا بگیر شد 2 میلیون!

برگرفته از هفته نامه جیم-ستون پایان نامه-سعید برند.....با تصرف!




موضوع مطلب :