سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

دشنام یا دعای تو در حق من یکی است ای آفتاب هر چه کنی ذره پروری است ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت سزای سبکسری است
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 42
کل بازدیدها: 173523



سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
جمعه 90 بهمن 14 :: 12:9 عصر ::  نویسنده : الهه       

دل نوشته ای به شهید.....

اینک بار دیگر دست به قلم می شوم تا بنویسم....

اما این نوشتن فرق دارد با همیشه....

این بار می خواهم بنویسم از بزرگ مردانی که حتی در وصفشان قلبم هم یارای گفتن ندارد چه برسد به قلم....!

می خواهم بنویسم از مردانگی،از غرور،از بزرگی،.....

می خواهم بگویم ازاشک هایی که مادران در فراق فرزندانشان ریختند و  و خم به ابرو نیاوردند....

می خواهم فریاد بزنم از شکستن کمر پدرانی که در نبود جگر گوشه شان حتی آهی نکشیدند.....

گفتن از کسانی که فرزندانشان را به خاطر حسین(ع)در راه حسین(ع) و با تمام وجود به وطن هدیه کردند سخت است....

نوشتن از 13ساله ای که فهمیده به دنیا آمد فهمیده زیست و فهمیده شهید شد سخت است.....

چگونه کوته فکران ابله انتحار را با شهادت یکی می پندارند حال آن که فاصله ای به وسعت آسمان در آن نهفته است!

مگر نشنیده اند که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است؟!!؟!!؟

حماســــــــه....!

واژه ایست که خود به تنهایی معنی پیدا نمیکند

در درون حماسه باید غیور مردانی باشند تا حماسه،حماسه شود...

اما  مشخص است که حماسه ای که شیر مردان ما آفریدند با هیچ کجای دنیا قابل مقایسه نیست....

اصلا مگر میشود شیر را با شیرمقایسه کرد؟      آن یکی شیر است اندر بادیه / وان دگر شیر است اندر بادیه

                                                     آن یکی شیر است کادم می خورد/ وان دگر شیر است کادم می خورد

انقـــــــــلاب...!

به راستی در کدامین گوشه دنیا دیده ای چنین انقلابی؟

انقلابی که آزاد مردانش جان بر کف فوج فوج به استقبال مرگ بروند....

کجا دیده ای انسان هایی که عشقشان آسمانی باشد؟

کجا دیده ای قومی را که این چنین منتظر شهد شیرین شهادت باشند تا بیابندش و لا جرعه سر بکشند؟....

 

واژه ها همچنان مشتاقند تا تک به تک روی صفحه ی سفید کاغذ قرار گیرند تا شاید اندک سهمی داشته باشند در این دلاوری بزرگ

و چه خوش خیالند این واژه ها که در سر چنین می پندارند...!

مگر می شود با نوشتن،گفتن،شنیدن،و یا حتی دیدن درک کرد معنای این بزرگی به وسعت قیامت را؟

مگر نشنیده ای که گفته اند: از درد سخن گفتن و از درد شنیدن// بامردم بی درد ندانی که چه دردیست؟

مردم بی درد را ندانم که کیست اما درد را خوب می فهمد....

درد را خوب می فهمد برادری که سالها در نبود برادرش گریست...

درد را خوب می فهمد خواهری که نبود برادر درمانده اش کرده بود اما هیچ نگفت....

انتهایش این است منی که می نویسم و تویی که می خوانی نیز این درد را درک کرده ایم؟

 




موضوع مطلب :