سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

دشنام یا دعای تو در حق من یکی است ای آفتاب هر چه کنی ذره پروری است ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت سزای سبکسری است
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 173721



سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
دوشنبه 89 اسفند 9 :: 9:24 عصر ::  نویسنده : الهه       

می گردم،می چرخم،میدوم،ولی نمی بینمت......پیدایت نمی کنم گشتنی بی مقصد و بی هدف!!!!

معبودم در کدامین لایه نهفته زندگیم پنهان شدی که نمی یابمت؟در کدامین برهه از زمان تنهایم گذاردی؟......

چگونه پیدایت کنم؟به کجا بیاییم؟؟؟؟؟شاید کعبه آری شاید که پیدایت کنم......

اما....اما صدای همای در گوشم می پیچد:به گرد کعبه می گردی پریشان که وی خود را در آنجا کرده پنهان اگر در کعبه می گردد نمایان پس بگرد تا بگردیم...بگرد تا بگردیم.....

بهترینم نمی دانم کجا بود که تو را گم کردم.....و حال نمی دانم که چگونه پیدایت کنم.....من اما خسته نمیشوم از این همه گردش دنیا شاید که بیابمت در بین این همه......

نازنینم بارها به دنبالت آمدم تا شاید دستم را بگیری تا شاید بشناسیم.....تا شاید قبولم کنی تا شاید......

نمی دانم شاید تو خواستی دستم را بگیری ولی من دستم را به سویت دراز نکردم شاید تو مرا سالهاست که شناخته ای از همان لحظه که پدرم آدم را آفریدی اصلا مگر می شود کسی مخلوق خویش را نشناسد بدون شک من نشناختمت....

غمگینم؛غمگین تر از بشری که مسیرش را گم کرده.....

دل گیرم دل گیر تر از.........

صدای موذن در گوشم طنین می اندازد:الله اکبر.....الله اکبر

آری پیدایت کردم انتهایش یافتمت....وضو می گیرم و نماز می خوانم اما این بار با همیشه متفاوت است این بار در بین قد قامه الصلوه نمازم تو را می بینم؛می شناسمت و دستم را به طرفت دراز میکنم.....

این بار می دانم که برای که و برای چه نماز می خوانم.....انا اقرب من حبل الورید

دستم را بر روی قلبم میگذارم و تو را حس میکنم گویی تو را در نزدیکترین خانه گم کرده بودم بی دلیل نیست که یاد این مصرع می افتم:در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را.....

صدایت را میشنوم حال می فهمم که تو دست مرا رها نکرده بودی و این من بودم که چون طفلی خردسال دستت را رها کردم و سرگردان از نبودنت در کوچه ها و پس کوچه ها دنبالت می گشتم......

حال به هر کجا می نگرم تو را می بینم.چه در برگ گلی و چه در چشمان طفل خردسالی و چه در رودخانه نیلی.......

تو همه جا بودی....هستی ....و خواهی بود......




موضوع مطلب :