سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

دشنام یا دعای تو در حق من یکی است ای آفتاب هر چه کنی ذره پروری است ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت سزای سبکسری است
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 173826



سبکسری های قلم...
شاید اندکی تامل....
جمعه 91 تیر 23 :: 1:8 صبح ::  نویسنده : الهه       

می خواهم پیدایت کنم اما....!

می خواهم پیدایت کنم اما نمیشود.....

نه این که نخواهم......نه این که در آرزویش نباشم.....نه این که.....!

اما دیگر یارای ایستادن نیست....!

هر چقدر به دنبالت می گردم بیشتر احساس می کنم پژواک اشنای :به کجا چنین شتابان را.....

مسیرت از ابتدا با من بود....

آمدی پا به پایم....

لحظه به لحظه....

گام به گام.....

اما مسیرت را تغییر دادی....

نه!!!!!!

اشتباه می کنم مگر نه؟!

به قول شاعر نی ام ز گفته خرسند....

چون این من بودم که تو را میان همه چیز گم کردم.....!

در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را مگر جز این می تواند باشد؟......

یاری گری می خواهم تا با نیروی دستانش سر بر آستان محببت فرود آرم.....

آخر تو که می دانی دل اگر نیاید انگار هیچ کس نیامده.....

اصلا  مگر در آمدن بی دل هم فایده ای نهفته؟

خوب می دانم که تو مرا می خواهی به همرا دلم.....

یعنی من بدون دل بیایم یا نیایم....!

دستانم را رها نکردی و با تمام وجود رهایت کردم....بار ها صدایم کردی و باز ....!

بارها صدایم کردی و باز پاسخ گویت نبودم.....!

شرمگینم،ناراحت و مغموم و گرفته و افسرده ام....اما چه فایده؟!

آدم بی دل انسان نمیشود.....!




موضوع مطلب :