• وبلاگ : سبكسري هاي قلم...
  • يادداشت : تنهايي-تاوان قسمت دوم...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خانم مارپل 

    سلام مليکم!

    چه طوري رفيق؟

    آره شده،که دلم بگيره و هيچ توجيهيم نداشته باشه.

    پاسخ

    عليكم السلام....قربون شما.....شما چ طوري؟؟؟؟چه قدر بده اون موقع ها ايشالا كه هيچ وقت دلت نگيره....
    الي کجايي؟؟؟!!!!
    پاسخ

    سلام ريحوني......هستم....همين جاهام!!!!!امتحاناي ترم ديگه اگه من بيام اينجا كي اونا رو بخونه؟؟؟؟؟؟
    + زهرا 

    الهه جون سلام دل گرفتن ما آدما اين روزا خيلي عجيب نيست اما برات دعا مي کنم الهي دلت هيچ وقت نگيره..و يادت باشه "خدا آن حس زيباييست ک در تاريکي صحرا،زماني ک هراس مرگ مي دزدد سکوتت را يکي آهسته مي گويد:کنارت هستم اي تنها و دل آرام مي گيرد...

    پاسخ

    سلام.....ممنون از شعر و دعاي قشنگت زهرا جونم......
    + شبانه 


    ايشالا که هيچ موقع حالت گرفته نباشه

    من ميزنم بيرون مثه امروز زير بارون صداي ضبطمم زياد ميکنم

    پاسخ

    ممنون.....با رفتن زير بارون موافقم ولي با بلند كردن صداي ضبط؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    سلام..
    چه عجبببببببببببببب!!!!!1
    درباره ي حال گرفته ات بايد بگم که گاهي وقتها اينجوري ميشه....اگه مشکلي نيست يعني اگه واقعا اتفاقي نيوفته که ناراحتت کنه اشکالي نداره به خودت وقت بده که حالت خوب شه..البته خودتم بيشتر ناراحت نکن...فقط به حس و حالت محل نده تا تموم شه...اين حساي بد طبيعيه...يعني اگه اين حسا نباشن نميتوني خوشحاليو تجربه کني....
    اما يادت باشه : براي بچه شيعه افت داره بگه افسرده ام..
    من اينجور وقتها ميرم حرم...
    واسه ي داستانت....اگه اين قسمت اخرش بود من اصلا خوشم نيومد....خيلي زود پيچونديش...نميگم که حتما اخرش خوش باشه...منظورم اينه که کاملا معلومه که فقط يه داستانه...اما اگه ادامه داره و تو اينارو تعريف کردي تا به يه قسمت خاص برسي که اونجا اوج داستانته...خوبه و بايد ببينيم چي ميشه وووووووووووووووووو منتظرش هستم
    ببخشيد خيلي...نظر شخصيمو گفتم وگرنه کلا از داستان نويسي چيزي سر در نميارم.....
    پاسخ

    سلاااااااااااااااااام.....چي چه عجب؟؟؟؟؟؟؟؟؟.......مرسي از راهنمايي....آره گاهي پيش مياد!!!!!!در موزد داستانم ممنون از نظر صريحت!!!!!!هنوز ادامه داره.....ولي خب خودم هم با اين نظرت موافقم آخه اولش گفتم كه تو سه روز نوشتمش!!!!!!!يه جورايي عجله اي شد!!!!!!

    سلام!

    از اون چيزهايي که از وبتون دستگيرم شد، شما هم مرحله ي دوم المپياد ادبيات قبول شديد، مثل من! دقيقا خبر داريد که بايد چند درصد سوالاتمون درست باشه که قبول بشيم؟ کليد ها اومده روي سايت باشگاه ، شما راضي بوديد ازشون؟ چون من چند تا از سوال ها رو مي دونم که غلطه .
    ممنون

    پاسخ

    سلام.....بله درست دستگيرتون شده......تبريك ميگم.....نه خبر ندارم!!!!!نه متاسفانه اصلا راضي نبودم!!!!!!!آره پاسخ نامه خييييييييييييلي غلط داشت اما احتمالا از روي همون تصحيح ميشه البته بازم متاسفانه!!!!!!از آشناييتون خوشحال شدم....


    الي ببين اصولا من نم دونم چرا توي مسيج و کامنت سلام نمي کنم. به دکتر هم که اس ميدادم واسم همش ميزد سلام.

    خب چه کار کنم دست خودم نيست هي شماها واسم سلام مي نويسين آب ميشم از خجالت:(

    پاسخ

    آخي....اكشال نداره خب من واست مي نويسم سلام كه يادت بمونه سلام كني!!!!!


    اول اينکه دقيقا حس تو رو دارم شايد يه عالمه از تو بدتر. نمي خوني وبمو ديگه. الان دقيقا يه پست نوشتم در مورد اين

    دوما اين مهندس فخريه همين آق مهندس خودمون نيست که اشتباهي نوشتي وحيد...ايشون سيد محمد رضا فخري هستن ها:دي

    سوما اينکه سمانه نه به اون چشم غره ي ديروزش که داشتم با تو حرف ميزدم نه به اين قربون صدقه اش...اوه اوه:دي

    پاسخ

    چه خشن!!!!!!عليك سلام....خب دعوا نداريم كه ميام الان!!!!!!.....تو كه همه خانواده آقاي فخري رو نميشناسي شايد اين وحيد پسر عموي آقاي فخري باشه:دي........حسود هرگز نياسود تسنيم خانوم:دي........چشم غره ديروزش هم به خاطر اين بود كه تنهاش گذاشته بود:دييييييييييي
    + سمانه 
    سلام عزيز دلم دختر عمه خوشکلم چي شده فدات شم واسه چي ناراحتي ؟الهي من بميرم و ناراحتي تو رو نبينم
    پاسخ

    سلام گلم....خدا نكنه!!!!!!!يه وقتايي پيش مياد ديگه.......من چه طوري ميتونم بهتون ياد بدم اون خوشكل نيست خوشگله!!!!!!!!!!!!!


    سلام.

    بزار از آخر شروع کنم!!!!!

    از مطلب(تاوان) چيزي سر در نياوردم.

    در مورد تنهايي که کاملآ موافقم.منم بعضي وقتها فکر ميکنم

    که بدبخت تر از من پيدا نميشه!!! وب رو براي همين انتخاب

    کردم که بتونم حرفهاي دلمو بنويسم چون ميدونم چشمهايي

    هست که ببينه و گوشهايي که بشنوه و دلهايي که حس کنه.

    اميدوارم که هيچ وقت تنها نباشي.

    نه خداييش به اين نميگن ابتکار؟ از آخر شروع کني برسي به

    اول.بدرود ...

    پاسخ

    سلام.....خب بالاخره اينم يه مدليه ديگه از آخر شروع كردن!!!!.......مطلب تاوان هنوز ادامه داره.....البته اگه قسمت پيش رو خونده باشيد!!!!!.......باهاتون موافقم وب گاهي مي تونه كمك كنه تو دلتنگي هاي آدم.........ممنون