• وبلاگ : سبكسري هاي قلم...
  • يادداشت : عاقبت من
  • نظرات : 3 خصوصي ، 24 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام...
    نوشته خوبي بود... همراه ميکرد خواننده رو تا آخر...
    ايشالا بيشتر از شما توي اين سبکا ببينيم...
    البته اگر کمي غافل گيري توي داستان بيشتر و در جاي مناسب تر باشه جالبتر از آب در مياد.
    مثلا من همون پاراگراف اول فهميدم قضيه از چه قراره... و معلوم بود که آخر بايد از خواب بيدار بشه... کمي آشنايي زدايي کار رو حرفه اي تر از آب در مياورد... مثلا چه اشکالي داشت اين حسن ناکام! واقعا مرده باشه :) داستانه ديگه
    يه کم هم حس کردم عجله دارين باري تموم کردنش... ميشد اين داستان رو در چند قسمت مجزا نوشت و بيشتر وري شخصيتها کار کرد... يه نکته ي ديگه عدم نشون دادن کامل احساسات شخصيتها بود... مثلا همون ننه خيلي جاي کار داشت تو داستان... يا خود حسن :))
    سرتون رو به درد آوردم نه؟! :))
    قلمتون استوار... قدمتون پايدار... يا علي مدد
    پاسخ

    سلام جناب خدايي.....ابتدا ممنونم از توضيحات جامع و کاملتون...من نياز دارم اين طوري ازم انتقاد بشه تا بتونم پيشرفت کنم......با همممممه ي حرفاتون کاملا موافقم ....راستش نميخواستم خيلي طولانيش کنم.....متن هاي طولاني خواننده رو خسته ميکنه هر چند که به در ومورد پيشنهادتون در چند بخش مجزا اصلا فکر نکرده بودم....!....ممنون ميشم هميشه اين طوري براي متنام نظر بذارين که اشکالاتم رو بفهمم(چه پرتوقع:)).....موفق باشين....علي يارتون